زیر لب یک زمزمه , یک آه
نقل بی قول هرآنچه در نگاه ما ، شود پیدا
داستان ما
داستانی در پس تکرار خاموشی
یا که حتی در پس گوش دگر گفتن
زجر اجبار فراموشی !
زندگی در،
فصل ممنوعیت پرواز !!!
در صدای سوزناک خزانی بی بهار
می شود حتی شنید
درد نسلی بی امان در خواب !
در کابوس فردایی که فردا نیست ! و اما گویند این رویاست ...؟!!!
این گناه ماست !
بودن !
در درون رویای فردا را از سر سادگیهامان سرودن ,
دیدن ,شنیدن, ماندن اما
در میان نور یک روزن !
اینها گناه ماست !
ولیکن
درد امروز , فردا نه, یک دم همین امروز
بکام خسته مان برجاست .
و این آغاز خاموشی...
دیرینه گناه ماست ...